معنی کالی هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو
کالی هکاردن
بریدن، دو نیم کردن، صدمه زدن
ادامه...
بریدن، دو نیم کردن، صدمه زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نخلی هکاردن
ور رفتن، سیخونک دادن
ادامه...
ور رفتن، سیخونک دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
نال هکاردن
نعل کردن ستور
ادامه...
نعل کردن ستور
فرهنگ گویش مازندرانی
گلی هکاردن
گله کردن
ادامه...
گله کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گال هکاردن
جوانه زدن، شکوفا شدن، شکفتن
ادامه...
جوانه زدن، شکوفا شدن، شکفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
کول هکاردن
تنومند شدن درشت اندام شدن
ادامه...
تنومند شدن درشت اندام شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خال هکاردن
بریدن شاخ و برگ درختان برای خوراک دام، برگ کردن شاخه های
ادامه...
بریدن شاخ و برگ درختان برای خوراک دام، برگ کردن شاخه های
فرهنگ گویش مازندرانی
تالی هکردن
سرک کشیدن، دزدانه نگاه کردن
ادامه...
سرک کشیدن، دزدانه نگاه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پلی هکاردن
یک سو شدن، کندن، از پا انداختن حریف، این طرف آن طرف کردن.، پشت و رو کردن، از پای در آوردن
ادامه...
یک سو شدن، کندن، از پا انداختن حریف، این طرف آن طرف کردن.، پشت و رو کردن، از پای در آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نالش هکاردن
ناله کردن، شکوه و شکایت کردن
ادامه...
ناله کردن، شکوه و شکایت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
حالی هکاردن
متوجه کردن، فهماندن
ادامه...
متوجه کردن، فهماندن
فرهنگ گویش مازندرانی
لالا هکاردن
لالایی خواندن، خوابیدن
ادامه...
لالایی خواندن، خوابیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گاله هکاردن
گلوله کردن، لفظی که در مقام تعرض به نوع غذا خوردن کسی گویند
ادامه...
گلوله کردن، لفظی که در مقام تعرض به نوع غذا خوردن کسی گویند
فرهنگ گویش مازندرانی
کاتا هکاردن
کوتاه کردن، بریدن
ادامه...
کوتاه کردن، بریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کاته هکاردن
بچه زادن جانوران
ادامه...
بچه زادن جانوران
فرهنگ گویش مازندرانی
حالی هاکردن
فهماندن، حالی کردن
ادامه...
فهماندن، حالی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پالنی هکاردن
اسب را رام کردن، اسب جوان و تازه کار را به تحمل پالان و بار
ادامه...
اسب را رام کردن، اسب جوان و تازه کار را به تحمل پالان و بار
فرهنگ گویش مازندرانی
هالی هکاردن
فهماندن، آگاه کردن
ادامه...
فهماندن، آگاه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کالش هکاردن
سرفه کردن
ادامه...
سرفه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کل هکاردن
شخم زدن، کوتاه کردن، کچل کردن
ادامه...
شخم زدن، کوتاه کردن، کچل کردن
فرهنگ گویش مازندرانی